۲۶ مهر ۱۳۸۱
انتشار در: سخنراني سيد محمدعلي ابطحي در اجلاس «گفتوگوي اديان»، شوراي جهاني كليساها - ژنو
مشتركات اديان الهي
يك
اديان در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود, دوران سخت جنگ و منازعههاي خونيني را پشت سر گذاشتهاند. هجوم تمدن جديد به مباني معنويت و دين و طبعاً پيدا شدن دشمنان مشترك اديان و ضرورت مقابلة هماهنگ با آنان, و نيز، گسترش ارتباطات و ضرورت پاسخگو بودن اديان در برابر افكار عمومي جهاني، اديان را واداشت كه ضرورت گفتوگوي بين ديني را بپذيرند و با نگاهي مشترك، با مخاطرات و تهديدهاي جهاني كه همة اديان را هدف قرار داده بود به مقابله برخيزند. اين دوران طلايي گفتوگوي ديني ارمغان بزرگي براي بشر رهيده از معنويت بود كه ميتوانست آيندهاي دور از خشونت و همراه با صلح را به او نويد دهد.
باتأسف در اوج رشد اين جريان, مخالفان صلح جهاني كه اديان را منادي واقعي صلح و برابري ميديدند، در تلاشي هماهنگ و گسترده -و احياناً به نام اديان و از درون اديان- سعي كرده و ميكنند تا افراطيگري و خشونت را جايگزين روح معنوي دين كنند. در سالهاي گذشته، رشد جريان خشونت و ترور در كشورهاي اسلامي بهخصوص مصر و الجزاير و ترويج كينه و نفرت، از مصاديق اين جريان بود كه نهايتاً به فاجعة تلخ 11 سپتامبر انجاميد كه در آن تعداد فراواني از انسانهاي بيگناه جان خود را از دست دادند. از سوي ديگر, امريكا با دست يازيدن به زشتترين و خشنترين برخوردهاي غيرانساني و صلادادن فرياد جنگطلبي و خشونت، تاريخ دفاعناپذيري را براي آن كشور ثبت كرد كه كشتار بيرحمانة مردم بيدفاع، بهخصوص در افغانستان نمونة آن است. ورود برخي رهبران ديني مسيحي در اين وادي و ترويج و تبليغ رويارويي و درگيري بين ديني -كه ميتوانيم آخرين نمونة آن را در سخنان غيرمسئولانه و موهن فالول جستوجو كنيم- تلاشي به نام مسيحيت و در جهان منتسب به دين مسيحي است، براي مقابله با فضاي تفاهمآميز ديني كه راه نجات را در گفتوگو ميدانست.
فاجعهاي كه حكومت غاصب اسرائيل، به نام يهود، عليه مردم مظلوم فلسطين صورت ميدهد و كشتار بيرحمانه و مستمري كه در سرزمينهاي اشغالي فلسطيني هر روز و هر ساعت انجام ميگيرد، نشانة مقابله با فكر همزيستي مسالمتآميز ديني است. فرزند در آغوش پدر كشته ميشود و مردم فلسطين به كوشش حكومت اسرائيل و با فتواي جمعي به نام دين يهود، از اولين حق انساني خود كه مسكن باشد محروم شدهاند. چنين رفتاري، در حوزة دين يهود و با هدف جايگزيني خشونت به جاي صلح، كه هدف همة اديان الهي است، صورت ميگيرد.
به عقيدة ما, بن لادن و بوش و حكومت غاصب صهيونيستي, هيچ كدام نمايندة هيچ يك از اديان الهي نيستند. رفتار آنان با تمام مباني ديني اسلام و مسيحيت و يهود و با محتواي پيام محمد و عيسي و موسي تعارض تام و تمام دارد. رسالت اصلي اين سه عنصر و اين سه حوزة فكري, محو كردن روح و محتواي اديان الهي است كه صلح و آرامش را براي بشر به ارمغان آوردهاند.
دو
با توجه به آنچه ذكر شد, در شرايط فعلي وظيفة ما كه در اين جمع، به نام خدا و به نام دو دين بزرگ الهي و زير ساية پربركت عيسي و محمد گرد هم آمدهايم، اين است كه به روح واقعي اديان كه رشد معنويت در جهان است، بازگرديم.
اصليترين و جديترين ميثاقي كه ميتواند ديانت را حفظ كند, تكيه بر مشتركات ديني و تقويت روح صلحخواهي ديني است و البته كه دين امروز ما بايد با واقعيتهاي جهاني تطابق داشته باشد. مگر نه اين است كه آنچه به نام دين در جامعه وجود دارد، برداشتهاي ما از دين است و نه حقيقت دين؟ بنابراين ضرورت دارد به بشر قرائتي از دين را ارايه دهيم كه مانع زندگي او در دنياي فعلي, با همة پيشرفتها و رشد ارزشهاي بشري و تكنولوژي موجود، نباشد. بشر به اصول مسلمي رسيده كه نميتواند از آن دست بردارد. ديني كه از سوي خداي واحد آمده است نيز، بايد ظرفيت تحمل و پذيرش اين واقعيتها را داشته باشد.
روشنفكران جهان ديني, اعم از مسيحيت و يهوديت و اسلام, در طول سالهاي متمادي بهخصوص در دهههاي اخير، تلاش فراواني براي يافتن راههاي تفاهم و همزيستي ديني و هماهنگي با واقعيتهاي جهان معاصر كردهاند كه شاه بيت آن، مبارزه با خشونت و تقويت دموكراسي ديني و درنهايت ساختن جهاني خالي از ترور و رو به صلح واقعي بوده است. من به عنوان يك مسلمان، شواهد فراواني از اين تلاش گستردة روشنفكران جهان اسلام را ديدهام و با آثار آنان آشنا هستم. امروز دنياي ديني بيش از پيش به تقويت اين نوع تفكر و مقابلة جدي با افراطيگري -كه در دنيا به نام دين تبليغ ميشود- محتاج است.
سه
باتأسف، دنياي فعلي بررغم همة اين تلاشها، با چشمانداز تلخي از آينده روبهروست. تروريسم بيمنطق و پاسخهاي خشونتآميز به آن, جهان را در دور باطلي قرار داده كه نتيجهاش به صدا درآمدن شيپور جنگ جهاني و نابودي همة دستاوردهاي انساني است. در اين دنيا مهمترين نياز، شناخت واقعي ديگران است.
مشكل بزرگ امروز جهان آن است كه امريكا اساساً واقعيتهاي جهان اسلام را نميشناسد. از روحيات و فرهنگ شرق بهخصوص خاورميانه آگاهي ندارد؛ چيزي كه ما تا قبل از حوادث سال گذشته هرگز گمان نميكرديم. رفتار امريكا بهخصوص در مورد مسئلة فلسطين و يا برخورد با جوامع اسلامي و با مسلمانان ساكن و شهروند غرب, هرگز مصالح امريكا و مردم آن را تأمين نميكند. رفتار امريكا با جهان اسلام, به جاي آنكه تفكر اعتدال ديني را رشد دهد, به ارتقاي راه و روش بن لادني كمك ميكند؛ زيرا چنان فشاري بر مردم مسلمان بهخصوص در فلسطين وارد كرده است كه جهان اسلام گمان كند هيچ راه منسجمي جز راه زشت و غيرپسنديدة بن لادن وجود ندارد. اين نگراني اصلي ما در جهان اسلام است. به همين دليل نيز ميبينيم كه منطق بوش و بن لادن، منطق واحدي است. هر دو با منطق «هركه با ما نيست، بر ماست» حرف ميزنند و رفتار ميكنند. اين روش، دنيا را در آستانة بازگشت به قرن نوزدهم و دوران استعمار مستقيم قرار داده است. با اين تفاوت كه با توجه به واقعيتهاي موجود امروز جهان و با گسترش و رشد فكر و ارادة بشري و ارتباطات سريع و گسترده، اين كار بهآساني انجام نميشود و نتيجهاي جز خونين شدن روابط بشري در آينده ندارد و اين درست بر خلاف آن چيزي است كه اديان الهي به آن رسيده بودند، و آن جايگزين كردن گفتوگو و تفاهم به جاي زور و اسلحه بود. عدم شناخت امريكا از جهان اسلام، تيري است كه قبل از هر چيز مصالح مردم امريكا را نشانه ميرود. دليل اصلي آن هم اين است كه امريكا به دليل اين عدم شناخت، خاورميانه و جهان اسلام را از نگاه صهيونيستها ـكه اتفاقاً آنان جهان اسلام را خوب ميشناسند ولي مصلحت بشر را فداي مصلحت خود ميكنند- ميبيند. اي كاش سياستهاي كاخ سفيد به جاي آنكه در تلآويو اتخاذ شود، در خود واشنگتن اتخاذ ميشد.
چهار
معالاسف چنانكه ظواهر امر نشان ميدهد، جنگ ديگري در راه است و مردم مظلوم ديگري در انتظار كشتار و شنيدن صداي ناپسند بمب و گلوله هستند. ما در جمهوري اسلامي صدمههاي فراواني از سياستهاي رئيسجمهور عراق ديدهايم و همچنان اعتقاد داريم كه اگر جنگ هشتسالة عراق عليه ايران نبود، امروز وضع فلسطين اين نبود كه هست و اگر حملة عراق به كويت نبود، ما ميزبان اينهمه نيروهاي خارجي در منطقه نبوديم. به مردم زجركشيدة عراق هم حق ميدهيم كه بخواهند از ديكتاوري و اختناق نجات يابند اما به همان جديت اعتقاد داريم كه در جهان معاصر، جنگ راهحل هيچ مشكلي نيست.
براي مبارزه با جنگ و براي مبارزه با اهداف توسعهطلبانة امريكا، در جهان اسلام دست همكاري به سوي جهان و بهخصوص دنياي مسيحيت دراز ميكنيم؛ زيرا هر دو پيروان عيسي و محمدي هستيم كه دنيا را به صلح و آرامش فراخواندهاند.
پنج
آخرين نكته اين است كه دينداران نبايد در برابر زورگويان جهاني، منفعل و شرمسار باشند.
اين قدرتهاي سياسي جهان هستند كه با نهاد صلح و امنيت جهاني مبارزه ميكنند. مگر القاعده و طالبان با سرمايهگذاري و حمايت امريكا به وجود نيامدند؟ مگر مردم مظلوم افغانستان با بمبهاي امريكايي كشته نشدند؟ مگر مردم فلسطين خشونت و جنايت رژيم صهيونيستي را كه مورد حمايت امريكاست تحمل نميكنند؟
همة دنيا زير فشار امريكا قرار ميگيرند كه به ارزشهاي مورد قبول بشر احترام بگذارند، دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اطفال و كودكان را رعايت كنند و از سلاحهاي كشتار جمعي دوري بگزينند. اما وقتي همين ارزشها به مرزهاي اسرائيل ميرسند ـفقط به خاطر اينكه مورد حمايت امريكاستـ ملغا ميشوند. اين تبعيضهاست كه صلح جهاني را به خطر انداخته و اين قدرتهاي سياسي -بهخصوص امريكا- هستند كه بايد منفعل و شرمسار باشد و به پيشگاه بشر عذر تقصير بياورند؛ نه اديان الهي كه همواره به تقويت معنويت و صلح جهاني ميانديشيدهاند.
ما در اين شرايط است كه به گفتوگو احتياج داريم و اين جلسات را گامي ضروري براي نجات بشر ميدانيم.