۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۰
کتاب و مزه متفاوتش
هر ساله مناسبت نمایشگاه کتاب، یک فرصت ملی است که دلسوزان عرصه فرهنگ نگاهی شتابزده نگاهی به مسئله کتاب و کتابخوانی و بحرانهائی که این حوزه دارد بیندازند.بحرانی که به طور مداوم سایه سنگینش را پهن تر و گسترده تر میکند. بخشی از این بحران جهانی است و بخشی از آن ایرانی است. در سطح جهانی در دهه اخیر کتاب با رقیب قدرتمند دنیای مجازی روبرو شده است که نگارش روی نت به صورت جدی به کتاب تنه زده است و رسانه مجازی رسانه کتاب را به انزوا هل داده. البته تا اینجا که فقط تغییر مدیوم است به نشر و گسترش فکر و اندیشه ضربه جدی نمیزند. گرچه کتاب که همیشه همراه میتواند باشد و دسترسی به آن بسیار ساده تر است جا و منزلت خودش را دارد. والبته مزه خودش را.
اما در حوزه ایرانی بحران کتاب و کتابخوانی ابعاد دیگری دارد.مهمترین خطر آن نه به نویسنده و نه به ناشر و نه به دستگاه های اجرائی بر میگردد. مشکل اساسی بی توجهی و کم اقبالی عمومی به کتاب و کتاب خوانی است. ده ها سال است که متوسط تیراژ کتاب در ایران زیر 5 هزار نسخه است. این یک فاجعه ملی است که عامل اساسی بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. این درحالی است که رشد خیره کننده سوادآموزی و نرخ با سوادی در این دهه های اخیرهیچ نسبتی با عدم رشد نرخ کتابخوانی ندارد.
اگر آمار کتابهای درسی که به اجبار باید خوانده شود و یا کتابهای تبلیغی دینی که در بسیاری از موارد با یارانه های غیر محسوس و حمایت های حاکمیتی منتشر میشود را از آمار نشر در بازار ایران حذف کنیم، عمق فاجعه و بحران در زبان رسمی آمار به خوبی قابل مشاهده است.
بحران موجود دیگر در عرصه کتاب به نگاه پر وسواس ممیزی در سالهای اخیربرمیگردد که گویا اصل بر غیر قابل نشر بودن قرار گرفته و تنها در صورتی که یقین بر برائت نوشته و نویسنده بنا به نگاه ممیز حاصل شود، متهم که همان مولف باشد اجازه نشر می یابد. این اتفاق نا میمون به خصوص در حوزه ادبیات سخت تر و تلخ تر است. علاوه برانبوهی از صاحب نامان ادبیات، خیل نویسندگان نوولیست و کوتاه نویس نوکار با انبوهی از سوژه های ناب، خلاقیت های ذهن خود را بر روی لب تاپ ها و کاغذها در حسرت اجازه نشر نگه میدارند. ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی که باز در این واویلای کتاب نخوانی مخاطبان نسبی بیشتری دارد پژواکی از اتفاقات جامعه است. وقتی این اتفاقات که در اجتماع وجود دارد، حتی اگر با معیارهای اخلاقی قابل قبول نباشد، اگر در ادبیات وجود نداشته باشد، نه تنها به کم شدن آنها کمک نمیکند بلکه انها را عمق می بخشد.
این در حالی است که مسئولان و متولیان رسمی امر فرهنگ باید به این نکته توجه کنند که کتاب رسانه نخبه ترین افراد جامعه است. وبا وجود رقابتی که در حوزه مجازی به وجود آمده است و میلیونها ایرانی به آن دسترسی دارند، تنها کسانی به کتاب و به خصوص به ادبیات داستانی رو می آورند که تعدادشان بسیار اندکتر از مراجعه کنندگان به حوزه رسانه مجازی هستند و آنها با توجه به دسترسی های فراوانی که دارند، با خواندن کتاب، دچار آسیب و انحراف مورد نظر متولیان رسمی امر فرهنگ قرار نمیگیرند و بلکه آنها را به حوزه مجازی میراند که همه چیز بی سانسور در آن به وفور یافت میشود.
نکته آخر اینکه: بدتر از وسواس ممیزی، بی مبنائی حاکم بر حوزه مجوز نشر است. برخوردهای سلیقه ای که حتی در مواردی به سلیقه ممیز مربوطه مربوط می شود و یا در مواردی ازعدم آگاهی شخص تصمیم گیر به قواعد و لوازم ادبیات داستانی نشات میگیرد، نویسندگان حوزه ادبیات داستانی را خیلی اذیت میکند. در مواردی که نمونه های آن در سالهای اخیر زیاد دیده شده است قضاوت برای دادن مجوز به ناشر و سوابق سیاسی، فرهنگی آن برمیگردد و نه به محتوای آثار. این برخوردهای سلیقه ای و نبود یک چارچوب مشخص در امر مجوز نشر کتاب و به خصوص کتابهای حوزه ادبیات باعث سردرگمی و مهمتر از آن سرکوب شدن استعدادهای نسل پر استعداد کشورمان میشود.
در ایام شکوفائی تبلیغاتی کتاب و کتابخوانی که هر ساله در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب در کشوربه وجود می آید، انتظار میرود که با حل مشکلات نویسندگان و ناشران وکتاب خوانان ، شکوفائی عمقی فرهنگی هم تقویت شود.