۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱
موزه باغ نادری
البته واضح ومبرهن می باشد که موزه چیز خوبی است. این جمله را همه معلم ها به دانش آموزان یاد آوری میکنند و معمولا پس از این جمله آهی میکشند و به تاریخ پر افتخار اشاره دارند و از چند هزار سال تاریخ ایران حرف میزنند. این البته غرور آفرین است. به خود بزرگ بینی ما هم کمک میکند که هنر را نزد ایرانیان میدانیم وبس. موزه ها در ایران اما تابلوی قشنگی برای همه تاریخ ما نیستند. همان جوری که برای اقا یا خانم معلم واضح ومبرهن بود و سر کلاس روی این وضوح وبرهان تکیه میکرد، حالا هم واضح ومبرهن است که من مشهدیم. در ایران و سایر کشورها موزه های فراوان دیده ام و در هر یک از آنان اعجاب و تاریخی را مجسم کرده ام. اما یک خاطره از موزه برایم تکان دهنده بود. موزه باغ نادری مشهد. این موزه کوچکی است. از بچگی به دلیل اینکه باغ نادری سر راه حرم بود، بیشتر روزها مجسمه آن مرحوم را بالای اسب می دیدم. یک روز بلیطی خریدم و در دوران نوجوانی به داخل موزه رفتم. ان موقع که نه از تاریخ نادرشاه خبر داشتم و نه از فتوحاتش و نه اینکه تا هند لشکر کشی کرده است. درموزه بیشتر غنایم نادرشاه بود که از هند آورده بود. اگر درست یادم باشد، تعدادی هم از وسایل جنگی خود نادرشاه در موزه بود. کلی غرور ایرانی مان شارژ شد. تا اینجا یک دیدار عادی بود و موزه بسیار حقیری در کنار سایر موزه های ایرانی. اما سالها بعد در یک سفر رسمی فرهنگی به هند رفتم. توی پارکی در بمبئی فیلمی از تاریخ هند نشان میدادند. من هم رفتم دیدن آن فیلم. به بخش حمله نادر به هند که رسید طبعا از کشورگشایی هایی که من در موزه باغ نادری برایمان تعریف میکردند، خبری نبود. آوارگی، کشتار مردم، زن وبچه آغشته به خون بودکه به نمایش در آمده بود. بی شک تلخترین بخش فیلم تاریخ هند بود. همانجا ذهنم فلاش بک زد به داخل موزه باغ نادری. وهمین شد که موزه باغ نادری در ذهنم ماندگار شد. بیشتر از گذشته معنی حرف معلم ها را که میگفتند البته واضح ومبرهن است که موزه چیز خوبی است، فهمیدم.