۰۹ شهريور ۱۳۹۸
۱۶ شهریور روز وبلاگستان فارسی است.
۱۶ شهریور روز وبلاگستان فارسی است.
یادش بخیر.
تازه مد شده بود که مسئولان و شرکت ها سایت راه اندازی می کردند.بساط طراحی سایت سکه بود. از اولین هایی بودم که مرتب خبرها را از سایت ها می خواندم. سال ۱۳۸۲ بود و منم معاون حقوقی پارلمانی رییس جمهورخاتمی. اسم وبلاگ فارسی توی زبان برو بچز پیچیده بود. یک روز چند تا از آنها را که خیلی هاشان از نام آوران اینترنت این روزها هستند، دعوت کردم تا اطلاعات بیشتری پیدا کنم. یکی همانجا داوطلب شد که طراحی یک وبلاگ مستقل بکند.
دم ضرب یکی از بچه ها گفت من اسم وب نوشت را برای خودم رزرو کردم.لطف کرد و مجانی در اختیار من گذاشت.
آن روزها یکی از مشاغل پر در آمد این بود که بچه های زرنگ به اسم موسسات مهم اسم رزرو میکردند و بعدآنها که می
خواستند سایت بزنند به آنها می فروختند.
من دست گرمی چند تا مطلب نوشتم. وبلاگ که آماده شد آن را پابلیش کردم. ولی اعلام نکرده بودم.
آن زمان ها تقریبا ترمینال سایت ها و وبلاگها و خبرهای فارسی سایت گویا بود.
ییهو بی خبر حسین درخشان و ابراهیم نبوی مطالب من را منتشر کردند و وبلاگ اعلام شد.
از رروز ۴ آذر ۱۳۸۲ تصمیم به نوشتن وبلاگ کردم. شاید این رکورد تاریخی باشد که از همان روز تا ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ که دستم از دنیا کوتاه شد بدون حتی یک روز تعطیلی هر روز پست اپدیت کردم.نزدیک به شش سال.
قبل از وبلاگ من در روزنامه ها می نوشتم، با حداقل دو سه هزار کلمه. وبلاگ نویسی با نوشته هایی حدود سیصد تا ۵۰۰ کلمه بود.
بعدها مرجعیت مطالعه اخبار و تحلیل ها از وبلاگ به فضای مجازی رسید. آنجاها که حوصله خواندن آن قدر پایین رفت که نهایتا توییتر با۱۴۰ کاراکتر محبوبترین شبکه فضای مجازی شد.
وبلاگ مثل هر پدیده نو دیگری مخفی و جیز تلقی می شد. روزهایی را به یاد دارم که در مجله لثارات به عنوان یک فحش آبدار به من می گفتند معاون وبلاگبار رییس جمهور. گذشت تا روزی که چند نفر روحانی از قم به دفترم آمدند که ما برای همه اساتید حوزه قم وبلاگ درست کرده ایم و آموزش داده ایم که یادداشت هاشان را در آن بنویسند.
از اتفاقات مهم و احتمالا منحصر به فرد وبلاگ من عکسهای اختصاصی از دولتمردان بود. تامدتها نمیدانستند موبایل دوربین دار آمده است.تا توانستم خارج از قاب رسمی عکس گزفتم. وبعد کم کم آنها را پابلیش کردم. چه فشاری را تحمل کردم. تا آن موقع اصلا کسی باور نمی کرد که از مسئولان رسمی، می شود عکس غیر رسمی منتشر کرد. من همیشه استدلال میکردم که این کار می تواند به صمیمیت با مردم منجر شود. دیدن وزیری که آستین بالا زده یا جوراب در آورده که وضو بگیرد یا سر میز ناهار نشسته، یعنی ماهم تافته جدا بافته ای نیستیم.
قبولاندنش سخت بود چون عکس های اول بود. بعد ها عادی شد.
یکبار به وبلاگنویسان هجوم قضایی شد.آقای مرتضوی دستور دستگیری شان را داد.بعد از آزادی من آنها را به هیئت نظارت برقانون اساسی که عضوش بودم دعوت کردم. مصیبت ها واذیت هاشان را گفتند و من آنها را در وبلاگم نوشتم. شب وبلاگم بالا نیامد.بی آن که به کسی بگویم با کمک یکی از دوستانم، وبنوشت را کرددیم وبنوشته ها و بالا آوردیم.
من این روزها دلم برای وبلاگهای فارسی تنگ شده است.
کاش اهالی وبلاگستان کمک کنند دوباره پر رونق شود.
البته اگرچه مطلب مستقل برای وبلاگم نمی نویسم اما یادداشت هایی که در روزنامه ها منتشر می کنم در وبلاگم هم قرار میدهم.
یاد همه آنها که از ابتدا تاکنون وبلاگستان فارسی را زنده نگه داشتند گرامی.