۲۶ مهر ۱۳۹۵
حرف تو حرف (4) تاریخچه ویدیو و فیلم های داود رشیدیخدا رحمت کند داود رشیدی را. خیلی هاتان یادتان نیست. برای دیدن فیلم مجاز و غیر مجاز نوارهای ویدیویی بزرگی بود که که اول کوچکتر بود و بعد برای اینکه کیفیت بهتری پیدا کند بزرگتر شد. زمان قاجار و پهلوی نه ها. همین ۲۵ سال پیش. کوچک ها بتاماکس نام داشت و بزرگترها وی. اچ . اس. اول هایی که این دستگاه ها از بتاماکس در حال تبدیل به وی اچ اس بود آنهایی که دستگاه هاشان را تغییر داده بودند کلی پز می دادند که کیفیت فیلم دیدن ما با شما فرق می کند. اون موقع اساسا دستگاه ویدیو ممنوع بود. فیلم های ویدیو هم قاچاق. نه که فکر کنید فیلم های خارجی و پورن وسیاسی و خلاصه غیر مجازها ممنوع باشد. نه. اساسا کل ویدیو ممنوع بود. حتی برای دیدن فیلم های سینمایی ایرانی که روی پرده رفته بود و اکرانش هم تمام شده بود. آقای بزرگواری بنام انوار که خیلی به سینمای پس از انقلاب حق دارد معاون سینمایی وزارت ارشاد بود که همین آقای خاتمی خودمان - نه اون آقای خاتمی اونا- هم وزیر ارشاد بود. برای سیما وزنده شدنش در دورانی که سینما خیلی اخ بود. هنر پیشه ها تار ومار بودند. انقلابی ها سینما بلد نبودند. جنگ بود. خیلی از سینماها در ایام انقلاب خراب شده بود. در چنین شرایط آقای انوار و سید محمد بهشتی در راس گروهی بودند که می خواستند سینما را احیا کنند. آقای انوار استدلال می کرد که سینما نیاز به تقویت دارد. اگر صنعت ویدیو از قدغنی در بیاید مردم پول به سینما نمی دهند. سینمای ما از پا خواهد افتاد. استدلالی بود فرهنگی که فرهنگیان دیگری هم با آن مخالف بودند. شاید زیادی بخشی نگر بود. مهم این بود که در آن دوره مدیران فکر می کردند هرکاری می خواهند میتوانند انجام دهند. نه ماهواره بود و نه اینترنت. در غیاب این دو همه چیز دست مدیران بود. مهمتر از همه سی دی و فلش هم نبود. قاچاق ها به صورت گنده جا به جا می شد. مثلا یک ساقی فیلم حد اکثر می توانست پشت موتورش کارتونی درست کند که ۴۰ یا ۵۰ تانوار وی اچ اس جا بگیرد. خود دستگاه ها هم فروشش ممنوع بود.اصلا از موضوع خیلی دور شدیم. خلاصه اینکه در دوران قاچاق بودن ویدیو ما معاونین وزارت ارشاد ویدیو داشتیم و حداکثر کار خلافمان این بود که فیلم هایی که روی پرده سینما نمایش داده بودند را با پارتی بازی از معاونت سینمایی می گرفتیم و در خانه نگاه می کردیم. این مصادف شده بود با تولد تازه اولین دخترم، فائزه. یکی از کارهای قشنگ کیومرث پور احمد در آن سالها فیلم بی بی چلچله بود. فیلم عاطفی و موسیقی فوق العاده. بازیگر اصلی اش داود رشیدی. جواد آقا تکیه کلامش بود. هر وقت می خواستیم فائزه چیزی بخورد و یا آرام باشد، فیلم جواد آقا رو نشونش می دادیم. بعدها کلی فیلم از داود رشیدی دیدم. کلی تاترهایش را رفتم. اما نوستالژی جواد آقای بی بی چلچله در خانه ما ماند. هفته گذشته ، صبح زود وقتی هنوز چشمها باز نشده و دید چشم ها کامل نشده بود، طبق معمول زیر متکا دست بردم تا قبل از کش آمدن و بلند شدن از روی تخت ووضو ونماز ، موبایلم را نگاه کنم. اولین خبر کانالهای مختلف تلگرامی خبر از پرواز داود رشیدی می داد. خبر تلخی بود. بیشتر از هر چیزی حرمت و شخصیت این چهره های قدیمی مطرح بود. پنج نفر هنر پیشه های قدیمی که همه شان سمبل اندیشه گی و شخصیت بودند. عظمتی خیلی فراتر از عمل کردن بینی برای هنر پیشگی شان داشتند. یک نوع مربی های طولانی مدت برای مردم ایران شناخته می شدند. حالا یکی شان پرواز کرده بود و امیدواریم ۴ نفر باقیمانده عمر طولانی داشته باشند.. سر نماز کلی دعا کردم برای تعالی روح داودخان رشیدی. توی گروه خانوادگی مان نوشتم آقا جواد بی چلچله را یادتان هست. همان که دخترمان در دوسالگی حرف هایش را حفظ بود، رفت. از یک جهت دیگر هم برای هم نسلان دخترهای من خاطره انگیز بود. داستان ماندگار زیزی گولو که لیلا رشیدی مادر زی زی گولو بود. این سریال هم از سریالهای ماندگار تلویزیون ایران بود. داود، پدر لیلا رشیدی هم بود. لیلا هم یک جورایی اصلا جزو صاحب خانه های اصلاحات است. ارتباطشان و علاقه شان به رییس همیشه من، آقای خاتمی خیلی زیاد بود. حالا داود رشیدی رفت پیش خدا. همه برایش دعا کردیم. داود رشیدی از آخرین های نسل هنر پیشگان اهل سواد و اندیشه و درد بود.به روحش درود می فرستیم. حالا خوش به حال همه تون که وی اچ اس نمی بینید و با یک کلیک به همه چیز دست مییابید. همان جور که شما به سختی وتعجب از ممنوعیت ویدئو در بیست سال پیش دارید. خیلی کمتر از بیست سال آینده همه تعجب میکنیم که ماهواره ممنوع بوده است.