۲۶ دی ۱۳۹۴
خاطرات شفاهي راديو (۱۴)/ راه اندازي راديو جبهه
يكي از مهمترين دوران كل تاريخ راديو و تلويزيون اداره كردن برنامه هاي تبليغاتي هشت ساله دفاع مقدس بود. امكانات اندك و جنگ بيرحمانه و همه جانبه و عدم آمادگي ايران پس از انقلاب. اهميت جنگ به نوعي بود كه بايد همه چيز را تحت تاثير قرار ميداد. از طرف ديگر بايد مردم روحيه پيدا ميكردند و عملا بايد برنامه هاي عادي هم پخش ميشد تا معلوم شود زندگي جريان دارد. اداره شهرها كمتر از اداره جبهه ها نبود. بخش عمده اين رفتارهاي تبليغي به عهده راديو تلويزيون بود. بالانس كردن جبهه و پشت جبهه هميشه يك مشكل بود. تا مقطع پيروزي در خرمشهر هم مرتب تصور اين بود كه جنگ در حال اتمام است. فركانس جديدي براي برنامه هاي جنگي نبود. از نخستين كارهايي كه پس از استقرار در مديريت راديو به ذهنم رسيد، ایجاد راديو جبهه بود كه در سال ۶۴ راه اندازي شد. براي راه اندازي آن بخش فني سازمان هم خيلي تلاش كرد. مهندسان ميهن دوستي بودند كه براي راه اندازي با تكنولوژي نه چندان پيشرفته آن ايام زحمتي همپاي رزمندگان در خط مقدم بر دوششان بود. از مرحوم مهندس حيدري و از مهندس هرندي به طور ويژه بايد ياد كنم. در آن زمان تكنولوژي ماهواره نبود. روي كوههاي بلند بايد دكل نصب ميشد و دكلها بايد همديگر را ميديدند. نگهبانان اين دكل وظيفه داشتند با تعبيه سوخت در ژنراتورها دكل را روشن نگه دارند و قطعي را با بيسيم خبر دهند. آنها هميشه در معرض بمباران يا خرابكاري و انفجارهاي منافقين بودند. حوادثي مثل حمله حيوانات وحشي هم كه عادي بود براي آنان. الان كه آن تكنولوژي پايان يافته، از زحمتهاي آنان بايد تقدير كرد. براي رساندن صداي جبهه به مردم و صداي مردم به جبهه خيلي نقش داشتند كه كمتر از آنها ياد شده است. راديو جبهه از ساعت 8 و نیم تا 11 و نیم به طور اختصاصي براي جبهه ها پخش ميشد و صداي آن در شهرها شنيده نمي شد. پخش برنامه هايي مثل برنامه خانواده يا ساير مظاهر زندگي عادي كه صبحها پخش ميشد ميتوانست بر روحيه رزمندگان اثر منفي داشته باشد. مخاطب اين راديو رزمنده ها بودند كه بيشتر با پيامهاي روحيه بخش مردم از سراسر كشور و سرودهاي مهيج و تحليل در مورد جنگ همراه بود. من بعد از فتح خرمشهر و در دوران سختي جنگ مدير راديو ايران شدم. نخستين بار در سال ۵۹، كه مدير برنامه هاي راديو تلويزيون مشهد بودم، در دفترم نشسته بودم كه از پخش راديو زنگ زدند، جنگ شده. پريدم توي اتاق پخش. صداي آيت الله خامنه اي داشت پخش ميشد. رنگ همه ما پريده بود. اعلام كردند كه نيروهاي عراقي به فرودگاه تهران حمله كرده اند و مردم را به آرامش دعوت كردند. مساله اين بود كه ما در شهرستانها براي برنامه هاي محلي چه بايد بكنيم؟و طبيعيترين تصميم اين بود كه به دليل ابهام در سياستگذاري، فقط به رله برنامه هاي شبكه سراسري بپردازيم. اين مشكل همه شهرستانها بود. تا آخر هم شهرستانها در سياستگذاري نقش نداشتند و عمده ترين كاري كه در ارتباط با جنگ در شهرستانهايي مثل مشهد كه دور از جبهه بودند، صورت ميگرفت تهيه گزارش از كمك رساني شهرستانها به جبهه يا تهيه خبر از اعزام نيروها بود. اما مراكزي مثل آبادان و اهواز مركز تغذيه جنگي كل كشور بودند. جنگ ادامه داشت. من اوايل بهار ۶۱ مدير راديو تلويزيون بوشهر شده بودم. شهري جنگي در كنار جزيره نفتي خارك كه بزرگترين منبع نفتي و تنها مركز صادرات نفت بود و مرتب بمباران ميشد و بايد اخبارش را ما در مركز بوشهر پوشش ميداديم. تمامي چراغهاي خيابانهاي شهر شبها خاموش بود. استتار كامل. پنجره هاي منازل زير چسبهاي سياه قرار داشتند كه شبها نوري به بيرون نفوذ نكند. وقتي خرمشهر پيروز شد، جشن بزرگي گرفتند. همه در مصلاي شهر جمع شدند. امام جمعه شهر، آقاي مدني بروجني بود. خطبه قرايي خواند كه جنگ ديگر تمام شد و از امشب همه چراغها را روشن كنيد و خيابانها را چراغاني كنيد. واقعا آنها كه آن روز فتح خرمشهر را ديده اند ميدانند كه از شيرين ترين روزهاي زندگي هر ايراني بود. خبر خطابه هاي آقاي امام جمعه را آماده كرده بوديم كه با تلكس به تهران بفرستيم. تلكس پيشرفته ترين وسيله انتقال خبر بود كه مثل ماشين تايپ، بايد خبر را مينوشتي و به صورت نقطه به نقطه براي مركز ارسال ميشد و در آنجا روي كاغذهاي رول مخصوص دريافت ميشد. قبل از ارسال خبر، از مركز زنگ زدند كه ستاد كل ارتش به اين حرف امام جمعه عكس العمل نشان داده و مبادا شما آن را پخش كنيد. عمده خبرهاي بوشهر از جزيره خبرساز خارك بود. به شدت نيروهاي ارتشي از ديده شدن تصاوير آن جزيره نگران و مراقب بودند. ميترسيدند دشمن از آن استفاده كند. خبر رساني از خارك هم خيلي سخت بود. بايد همه خبرها كدگذاري ميشد. نيروي دريايي مرتب براي مسوولان در استانداري جلسه آموزش خبر رساني محرمانه ميگذاشت. مهمترين خبر كه براي آن در استانداري جلسه تشكيل دادند و همه رفته بوديم اين بود كه پشت جلد يكي از مجلات خارجي نمايي از بالا از خارك چاپ شده بود. اين در حالي بود كه فريمهاي فيلمهايي كه از خارك توسط فيلمبردار ما گرفته ميشد، بايد توسط نظاميها بررسي شود كه مبادا از نقشه خارك دشمن خبردار شود. آن تصوير مجله خارجي كه يك ماه بعد از انتشار به ايران و سپس به بوشهر رسيده بود، فاجعه تلقي شد. خيلي از مسوولان استان كه مرتب از نظاميها براي خبرگيري از خارك توبيخ ميشدند، زبانشان باز شد. البته حالا ميدانم براي نسل گوگل مپ و جي پي اس اين حرفها باور كردني نيست، اما زمان ما اينطور بود.