در لابلای اخبار که متأسفانه به آن بیتوجهی میشود، دو خبر خیلی توجه مرا در این هفته به خود جلب کرد.
یکی خبر درگذشت یک جانباز ۷۰ درصدی که ۸ سال در کما بوده و پر از درد در کنار خانوادهاش، و تا بالاخره جان به جانآفرین تسلیم کرده است. پشت این خبر کوتاه این اتفاقات نهفته است: جوانی برای دفاع از سرزمین من و شما به جبههی جنگ با دشمنی که قصد تجزیهی خاک ما را داشته رفته، مجروح شده، قدرت تحرک نداشته و در کما بود. ۱۶ سال زن و فرزندش او را در تنگدستی و غربت در گوشهی خانه پذیرایی کردهاند. ۱۶ سال رنج دیدن همسر رنجور و پرستاری غریبانه از وی که هر روزش با یک عمر رنج برابری میکرده است، به نمایندگی از ملت ایران در آن خانه حکمفرما بوده است. میهندوستی، انسانیت و دینداری هم اقتضا میکند که همهی ما در این رنج خود را شریک و در این مصیبت با خانوادهی شهید طاهرزاده همدردی کنیم. اگر نکنیم، در برابر تاریخ، ایران و وجدان انسانی شرمسار خواهیم بود.
خبر دیگر، دست و پنجه نرم کردن مؤذنزاده اردبیلی با مرگ است. اذانی که او با لحن کاملاً فارسی گفت