آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کردهاند که کمکم دارند مجبور میشوند داروی تلخ کاندیداتوری ریاستجمهوری را میل کنند و علیرغم میل باطنیشان کاندیدا شوند. من نمیدانم چرا آقای هاشمی از این تعبیر استفاده کرده است. این همه مشاور تبلیغاتی و مطبوعاتی که معروف است با ستادهای ایشان همکاری صلواتی دارند، چرا مشاوره ندادهاند که این تعبیر توهین بزرگی به ملت ایران است؟ کسی که بخواهد رئیسجمهور مردم بزرگوار ایران شود، از این پست بهعنوان داروی تلخ یاد نمیکند! میکند؟
آقای کروبی هم با اعلام این ماهیانهی پنجاههزار تومان کلی سروصدا درست کرده است. من که البته از اقتصاد سر در نمیآورم، ولی کاش آقای کروبی بیخیال این پنجاههزار تومان میشد. اصلاً چرا در ایران همه میخواهند سیستم اقتصادی جدید بنویسند؟ نمیشود یکی از الگوهای مورد قبول دنیا که عملی شده و جواب داده را با استفاده از مشاورانی که آن سیستم را میدانند، در ایران عملی کنند تا هی تجربه و خطا نشود؟
یک مثل آخوندی میگوید: «من از بهر حسین در اضطرابم، تو از عباس میگویی جوابم.» حالا شده قصهی مردم و آقای قالیباف. هی از عملکرد ایشان در مورد برخورد اماکن، اطلاعات، مسئلهی وبلاگنویسها، روزنامهنگاران، دستگیری دختران و پسران سؤال میکنند، ایشان از ۱۱۰ و پلیسراه جواب میدهد. اگر این همشهری ما به این سؤالات جواب دهد، شفافتر میان مردم جلوه خواهد کرد. بالاخره سؤال و جواب است و پاسخ شفاف لازم دارد.
آقای دکتر معین هم توی وبلاگش یکجوری نوشته که انگار میخواهد پس از انتخابات ریاستجمهوری، درِ استادیومهای ورزشی را بر روی خانمها باز کند تا آنها هم به دیدن فوتبال بروند. اگر بتوانید جلوی نیروی انتظامی را بگیرید که اول تابستان فقط خانمها را «گناه» نشناسد، کلی کار شده. شعارهای آقای معین بعد از انتخاب، برای خودش که نمیتواند آن را انجام دهد، مشکل ایجاد میکند.