اصلاً باورم نمیشود که یکساله که دوست خوب و قدیمی ما، گلآقا، نیست. صدای خندههایش که یک مرتبه در فضا منفجر میشد، هنوز در گوش همهی دوستانش هست و کسی نمیپذیرد که صابری دیگر نیست. واقعاً هم صابری مگر میشود از خاطر ملت ایران برود؟
تجلیلی که مردم و فرهیختگان ایران از صابری کردند، نشاندهندهی یک واقعیت جدی دیگر است و آن این که: به پیر، به پیغمبر، مردم دوست دارند لبخند بر لبانشان باشد. چیزی که متأسفانه انسانهای تأثیرگذار کمتر به آن فکر میکنند!
رواج ادبیات بد اخلاق، اخمو و پرخشونت از یک سو و ضد ارزش نشان دادن آنچه مظهر شادی، خنده و آرامش است، بزرگترین آفت ادبی جامعه ما و بهخصوص جامعه سیاسی ماست. صابری یک معلم خوب و جدی بود و یک سیاستمدار واقعگرا، ولی اینها رمز جاودانه شدن صابری نشدند. آنچه او را همیشگی میکند، آوردن لبخند بر لبها بود.
و خوشا به حال گلآقای عزیز که به جای معلم سیاستمدار، شغل برتر طناز شادیآفرین را برای خود برگزید. اگر به احترام صابری همهی آنهایی که در جبهههای گوناگون سیاسی قلم تلخ و بد اخلاق خود را به نوشتارهای پر صمیمیت و خوش اخلاق برگردانند، روح آن عزیز را به بهترین شکل شاد کردهاند.
باور کنیم میتوانیم همهی حرفهای سیاسی خود را هم به دور از فحاشی، بد اخلاقی و تهمت بزنیم. بار دیگر به همسر صبور صابری که قبلاً نیز در غم از دست دادن فرزند به عزا نشسته بود، و به دخترش و دامادش و برادرها و خواهرهایش تسلیت میگویم.