
خیلی خبر تلخی بود وناگهانی
این پست را در تاریخ جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲ نوشته بودم که باز نشر میکنم
امروز با لباس آخوندی، شیک ومجلسی رفتم. آقای جعفریه یکی از مفاخر فرهنگ است. رییس نشر ثالث. دعوتم کرد به کافه اش در طبقه دوم. گفتم ملت آمده اند لحظاتی در کافه ریلکس باشند، ییهو یک فروند آخوند ببینند، معذب میشوند. گفت نه تو را میشناسند. رفتم. قهوه ترک خوشمزه ای داشتند. کمی از شر و شور اوایل انقلابش حرف زد. ما نسل انقلاب درد دل کردیم که این آن نبود که برایش انقلاب کردیم.زنگ زد به بیژن اشتری. او هم آمد خیلی دوست داشتم ببینمش.مترجم معروف کتابهای سرخ و بیشتر ضد کمونیستی. پرسیدم شما هم سابقه توده ای بودن داشتید، چطور این همه آثار ضد چپ.میگفت تقریبا همه روشنفکران دهه پنجاه چپ بودند.
راست میگفت. جاده روشنفکری به طرف لیبرالی و دموکراسی پیچید، آنها هم پیچیدند. و امان از دست آنها که نپیچیدند و خود را هم روشنفکر می دانند.
بیژن اشنری وترجمه هایش را خیلی دوست دارم و خیلی هایش را هم خوانده ام.کتاب ادبیات علیه استبداد را هم هدیه داد